3
دی
دلنوشته
خدایا خودت می دانی چقدر برایم سخت است،اما تصمیمم را گرفتم،امیدم فقط به توست.
خدایا آنی مرا به حال خودم وامگذار….
یاعلی
خدایا خودت می دانی چقدر برایم سخت است،اما تصمیمم را گرفتم،امیدم فقط به توست.
خدایا آنی مرا به حال خودم وامگذار….
یاعلی
یادت هست،همیشه ترس رفتنت را داشتم،ترس تنها بودن،وتو فقط می خندیدی ومی گفتی باز هم دیوانه شدی؟مگر آدم رفیقش رو تنها می گذاره!!
این حرفایت آرومم میکرد،اما….اما همه ی معادلاتم رو بهم ریختی،طوری که خودم زدم زیر رفاقت، تنهات گذاشتم،رفتم برای همیشه.
سال هاست میگذرد،ولی باز هم همچنان برایم تازگی داری،حیف که دیگر نمی توانم حتی نامت را بر زبانم بیاورم.
ولی دقت که میکنم، انگار خودم تنها شدم ، راه بازگشتی هم نیست…..کاش هیچوقت بین دو راهی انتخاب قرار نمی گرفتم….
کاش در کنارت بودم وهمچنان ترس رفتنت را داشتم…
کاش….